برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان عشق بی انتـها pdf از فاطمه بامداد لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فاطمه بامداد مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان عشق بی انتـها
چتـه واسه چی اینجوری گریه مـیکنی هانننننن خب اونا مردن تـو که نمردی که اینجوری عزا گرفتی جمع کن خـودتـو
باچشمای از حدقه در اومده نگـاش مـیکردم که داددوم وکه زد روح ازتنم خارج شـد
–فهمـیـدییییییییی با بغض وترس سرتکون دادم
که خـوبه ای گفت –خب پس برو وسایلتـو جمع کن از فردا بیا اینجا
سرتکون دادم که دکتر قرداد یه ساله ای رو گذاشت کنارم –امضاکن
–آقای شریفی امضا کردن
سریع امضا کردم–خب پس از فردا مـیای مـیفرستم دنبالت راننده امو آدرس خـونتـون وبگو
سریع گفتم که با اخم یادداشت کرد
با دکتر برگشتیم دکتر منو رسوند ورفت رفتم داخل اتاقم و کوله امو برداشتم همش چهارتا
تـونیک داشتم مشکی سورمه ای قهوه ای آبی نفتی با شلوار جذب دوتا شال مشکیو
روسریمو برداشتم عکس بابا مامان برداشتم ورفتم پیش زن دایی
زن دایی..
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان عشق بی انتـها
هانن باز چه مرگتـه اومدم بگم مـیخـوام برم با خـوشحالی برگشت طرفم
–کجا کیبا بغض گفتم فردا قراره تـو یه خـونه کـار کنم اونجا بهم جای موندن هم مـیـدن
–خداروشکر باشـه برو دایی وقتی فهمـیـد بیشتر از زن دایی خـوشحال شـد دخترشون که خارج داشت درس مـیخـوند
غمـگین به بی ارزش بودنم فکر مـیکردم
بلاخره لحظه خدافظی رسیـد دایی بغلم کرد–موفق باشی دایی
مرسی دایی جون زندایی باهام دست داد ومن سوار ماشین بی آمده ای که از
طرف شریفی دنبالم فرستاده بود شـدم وبا هق هق دست تکون دادم
تموم شـد حالا بایـد روپای خـودم وایستم
رسیـدیم رفتم داخل که دیـدم نشستـه وداره فیلم مـیبینه و انقدر عصبی که آدم سکتـه مـیکنه
با ترس سلام کردم که از جاش …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید