دانلود رمان طلوعی پس از فراموشی (جلد سوم) از الهه یخی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همه بعد از ناپدیدشدن تیارانا ناامید و سرافکنده شدن؛ این درحالیهکه اتحاد بینشون از بین رفته و از هم دور افتادن؛ ولی یه جایی دور از دسترس مردم و جادوگر، تیارانا داره زندگی میکنه. اما چرا بر نمیگرده تا به دوستاش کمک کنه؟
خلاصه رمان طلوعی پس از فراموشی
هلن؛ دستم رو روی سرم گذاشتم و درحالی که با نگرانی آشکاری طول و عرض اتاقک چوبی رو طی می کردم، به اتفاقات بد و سرنوشت سازی که چند روز قبل رخ داد اندیشیدم. روز نحسی که وقتی اومد، فکرش رو هم نمی کردیم اینگونه سرنوشت ما رو تغییر بده و آینده ی ما رو تو هاله ای از ابهام فرو ببره. درست وقتی که همه ی ما به وجود تیارانا نیاز داشتیم توسط فرمانده کارلوس به دره افتاد و دیگه خبری ازش نشد.
هنوز هم صدای فریادهای رایان که تو اون لحظه خون جلوی چشم هاش رو گرفته بود و مقابل چشم های همه ی ما فرمانده رو از بین برد، فراموش نمی کنم. چند روزی از اون اتفاق گذشته و من همچنان تو بهت کاری که جادوگر به کارلوس فرمان داده بود به سر می بردم. اون تیارانا رو زنده می خواست، چون به قدرتش نیاز داشت؛ ولی وقتی که فرمانده تیارانا رو به دره هُل داد تمام معادلات ما به هم ریخت. *** فلش بک؛ با فریاد بلند رایان،همگی دست از مبارزه برداشتیم و از حرکت ایستادیم.
گیج بودم و نمیفهمیدم چی باعث عربده های گوش خراش رایان شده. – نه! تیارانا! به سمت دره دوید و لبه ی دره زانو زد. درحالی که با چشمهای گردشده هش به دره ی مه آلود که چیزی توش مشخص نبود خیره شده بود مدام تیارانا رو صدا میزد. مات و مبهوت میخ زمین شده بودم و با نگاهم دنبال نشونه ای هرچند کوچک از تیارانا می گشتم؛ اما هرچی بیشتر می گشتم، کمتر اثری از تیارانا پیدا می کردم. نگاهی به بقیه انداختم. همه مثل من مات و مبهوت ایستاده بودند و به عربده های گوشخراش رایان گوش می دادن…