خلاصه کتاب:
نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالی که چشمانش بسته بود، یاد شعر مولانا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا
خلاصه کتاب:
این رمان درباره چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را در اندلس ترک می کند و به شمال آفریقا می رود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. در این راه، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه می داند و یک کیمیاگر آشنا می شود و عاشق فاطمه، دختر صحرا می شود. همه این افراد، سانتیاگو را در مسیر جستجویش هدایت می کنند. هیچ کس نمی داند این گنج چیست و آیا سانتیاگو میتواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند؟ یا اینکه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بالوشاپ " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.