خلاصه کتاب:
امیرهنوزم همون امیره… همونقدر پسری که واژه های مردونگی تو وجودش برای خیلیا تعریف شدس… پسری که توی جلد یک دل داد و سال ها دلدادگی کرد با کسی که زن برادرش بود ولی حقش از این زندگی نبود… حالا سه چهار سال گذشته… زندگی خوب بلده به بازی بگیره آدما رو و ازشون یه بازیگر قهار بسازه…اینبارم امیر نقش اول بازی که سرنوشت سناریوشو نوشته و روزگار بازیگردانشه و امیر فقط قراره بازی کنه و بازیگر باشه. هستی، نازنین، نیاز، امیر، آریا هر کدوم تو مجنون تو رقیب همن بی اینکه میلی به رقابت داشته باشن…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بالوشاپ " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.